جدول جو
جدول جو

معنی ابن ساعی - جستجوی لغت در جدول جو

ابن ساعی(اِ نُ)
تاج الدین ابوطالب علی بن انجب بن عثمان بغدادی. مورخ و ادیب مشهور. او کتابدار مستنصر عباسی بود و ادب از ابن نجار فراگرفت و کتابهای بسیار در تاریخ کرد، از آنجمله است: اخبارالخلفاء و آن در مصر به طبع رسیده. اخبارالمصنفین. اخبارالحلاج. اخبار قضاه بغداد. اخبارالوزراء. اخبار الربط و المدارس. طبقات الفقهاء. المقابرالمشهوره. و از همه بزرگتر تاریخ او مشهور به تاریخ ابن ساعی است در سی مجلد. وفات او674 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ)
فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 ه. ق. پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ عَ)
ابوعبدالله محمد بن سماعه تمیمی. از فقهای حنفی، شاگرد قاضی ابویوسف. او بزمان مأمون، قاضی جانب غربی بغداد بود و در دورۀ معتصم برای ضعف بینائی از قضا کناره گرفت و به سال 233 ه. ق. وفات کرد و متجاوز از صد سال داشت. او راست: کتاب ادب القاضی. کتاب المحاضر و السجلات. وکتب محمد بن الحسن ابوعبدالله را نیز روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن موسی مغربی. یکی ازعلمای لغت عرب. مولد 605 یا 610 ه. ق. بنزدیکی شهر غرناطه. پدر او در سفر حج وفات کرد و ابن سعید به اشبیلیه علم و ادب فراگرفت و سپس هشت سال به اسکندریه اقامت گزید و از آنجا به بغداد و حلب و دمشق و موصل و بصره و مکه و تونس سفر کرد و بخدمت مستنصر بار یافت. و سفری دیگر به سال 666 بمشرق آمد و تا ارمنستان برفت و بتونس بازگشت و بروایتی به سال 673 در دمشق و یا به سال 685 به تونس درگذشت. او راست: کتاب المغرب فی حلی المغرب. کتاب المشرق فی حلی المشرق. مقدمه ای بر کتاب جامع المرقصات و المطربات محمد بن معلی الازدی. المرقص و المطرب فی اخبار اهل المغرب. المقتطف من ازاهر الطرف. الطالع السعید فی تاریخ بنی سعید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابومحمد عبدالحق بن ابراهیم اشبیلی. مولد او مرسیه به سال 614 ه. ق. و وفات به مکه در سنۀ 668. ابن سبعین حکیم و صاحب طریقتی خاص در تصوف بوده است آنگاه که در سبته میزیست فردریک دویم از علمای آنجا سوءالاتی کرد و ابن سبعین جواب آن سوءالها بنوشت، و شهرت او نزد مسیحیان بیشتر از طریق اجوبۀ مذکوره است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سِ)
شمس الدین محمد بن حسن. از شعرا و ادبای دمشق. وفات او در 722 ه. ق. بوده است. او راست: شرحی بر ملحهالاعراب حریری و دو جلد ضخیم در شرح مقصورۀ ابن درید و ملخص صحاح جوهری بحذف شواهد و کتاب المقامهالشهابیه و نظیره ای بر قصیدۀ تائیۀ ابن فارض. او مدتی در مصر اقامت گزیده و قصیده ای در حنین دمشق موطن خویش داشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رِ)
ابوالعباس احمد بن علی بن احمد. وفات 578 ه. ق. یکی از صالحین. او در بطایح میان واسط و بصره میزیست. گروهی عظیم از فقراءبدو گرویده اند که آنان را رفاعیه و نیز بطائحیه نامند. پیروان او را امور عجیبیه است از قبیل خوردن مارزنده و فروشدن به تنور افروخته و مانند آن. گویند ابن رفاعی در حلم چنان بود که پشه از تن خویش نراندی و سگ اجرب را هفته ها برای علاج و بهبود او نزد خویش میداشتی. مشیخت سلسلۀ بطائحیه در اولاد برادر اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
علی بن حسین بن حسان بن باقی. عالم شیعی در قرن هفتم هجری، معاصر با محقق اول. تاریخ وفات او در دست نیست. خود در آخر کتاب اختیارالمصباح گوید که در سال 653 ه. ق. از تألیف آن پرداخته است. (روضات)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
نام شاعری از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
یحیی بن محمد بن صاعد، مولی المنصور، مکنی به ابومحمد. وفات 318 ه. ق. از اوست: کتاب السنن. کتاب المسند. کتاب القرأات. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
علی بن عبدالرحمن. محدث است. محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
ابن هانی، یکی از ولات طبرستان که پس از سلیمان بن منصور، به فرمان هارون الرشید ولایت آن سامان یافت، وی مردی مصلح و عادل بود و در مدت ولایت وی طبرستان امنیت کامل داشت، (از تاریخ طبرستان ابن اسفندیار) (از تاریخ طبرستان و رویان و مازندران مرعشی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالقاسم یا ابوالحسن محمد بن هانی بن محمد بن سعدون ازدی اندلسی. مولد او بشهر قرطبه یا بیره. در قرطبه تحصیل علم و ادب کرد و سپس به اشبیلیه شد و بعلت بدزبانی و سوء رفتار او مردم اشبیلیه او را منفور داشتند و بتهمت متابعت رای فلاسفه او را طرد کردند، وی بافریقیه رفت و جوهر سردار سپاه منصور فاطمی را مدح گفت و صلت یافت و از آنجا به الجزائر شد و بزرگان آنجا را مدایح سرود سپس بخدمت معز خلیفۀ فاطمی پیوست و آنگاه که خلیفه به مصر رفت ابن هانی برای آوردن کسان خویش بمغرب شد و او را در سن سی وشش سالگی به سال 362 هجری قمری در برقه بکشتند. اشعار او در مغرب شهرتی عظیم دارد و او در نظر مردم مغرب مانند متنبی است در مشرق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
عمر بن سعد بن ابی وقاص زهری. در سال 61 ه. ق. بسرکردگی چهارهزار تن از دست عبیدالله بن زیاد بحرب حضرت حسین بن علی علیه السلام به کربلا شد و پس از شهادت آن حضرت امر تاختن اسب بر اجساد شهدا دادو به سال 66 آنگاه که مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی بخون خواهی اهل بیت برخاست عمر سعد را دستگیر کرده بکشت.
- مثل ابن سعد، در تداول عامه به صورت تشبیهی مبتذل، جلوسی سخت بتکبر و مهیب
لغت نامه دهخدا